پاییز غریب و بی رحم ، اون همه برگ مگه کم بود ؟ / گل من رو چرا چیدی ، گل من دنیای من بود
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
آنان که پاییز را دوست ندارند نمیدونند که پاییز همون بهاریست که عاشق شده ، پاییزتیم

پــــاییز می رسد ...
و از انبوه برگ های زرد رنگ ،
میوه هایی طلایی رنگ باقی مانده اند !
انبوه برگ های رقصنده با باد ...
هیچگاه اجازه جلوه به میوه ها را نداده بودند ؛
چه در بهار و چه در تابستان !
و عجیب که خـــزان ،
برگ ها را بی قیمت کرد و میوه ها را قیمتی !!
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9